صرف فعل گیلکی کۊشتن/ فارسی کشتن
¤ ماضی ساده (کشتم، کشتی، کشت ...)
مثبت : بؤکۊشتم، بؤکۊشتی، بؤکۊشت، بؤکۊشتیم، بؤکۊشتین، بؤکۊشتن
منفی : نؤکۊشتم، نؤکۊشتی، نؤکۊشت، نؤکۊشتیم، نؤکۊشتین، نؤکۊشتن
---------------------------------
¤ ماضی نقلی (کشته) » بؤکۊشته /bokushte/
---------------------------------
¤ ماضی بعید (کشته بۊد) » بؤکۊشته بؤ /bokushte bo/
---------------------------------
¤ ماضی التزامی (کشته باشه) » بؤکۊشته بۊ /bokushte bu/
---------------------------------
¤ ماضی استمراری (میکشت) » کۊشت /kusht/
------------------
2630 - «ساغر کسرایی» از عناصر ضدانقلاب با انتشار ویدئویی ادعا کرد همه مردم ایران از کُشتن سردار سلیمانی توسط آمریکا خوشحال هستند و از ترامپ تشکر میکنند!!وی که دارای تابعیت آمریکایی است و ارتباط نزدیکی با سازمان سیا دارد، در جریان فتنه88 همراه با «امیرعباس فخرآور» مواجببگیر سیا، به اسرائیل رفت و با مقامات این رژیم بیعت کرد. او که در سالهای اخیر بهعنوان لابی فروش سلاح به گروههای تروریستی بخصوص در لیبی فعال بوده، مدعیست همراه دیگر مخالفت
روز-حیاطِ مشرف به حمام فینِ کاشان
پسربچه هفت هشت ساله: بابا چرا اومدیم اینجا؟ برای چی مهمه؟
باباش: آخه اینجا جاییه که امیر کبیر رو کُشتن.
پسر بچه: امیر کبیر کی بود؟
باباش: یه مَردِ بزرگی که برای ایران خیلی زحمت کشید. چون آدم خوبی بود، نامردها و آدم بدها کُشتنش
پسر بچه: امام خمینی هم برای همین کُشتن؟
باباش میخنده(من و همسر هم که دو سه قدم جلو تر بودیم و میشنیدیم خندهمون میگیره) نه پسرم کی گفته امام خمینی رو کُشتن؟
پسر بچه: عمو حسین
باباش حرفو عو
گمان نکنید همین که گوسفند نباشید کافیست و یا در آرزوی آن نباشید که با رایگیری گوسفندان، شما چوپان شوید. زندگی با گوسفندان هم شما را گوسفند خواهد کرد و نخستین نشانه آن است که بوی گوسفند میدهید، نخستین خوف از چوب چوپان و نخستین رجا به علوفهای بیشتر، از به دنیا آوردن یک گوسفند خبر میدهد. پاره شدن پیرهن خویش و خویش بدون پیرهن را دلیل بر شکافتن سقف فلک و طرحی نو انداختن نپندارید. اصلا همیشه پیرهن یوسف را برادران گرگ نمیدرند، گاه درهای بست
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
منبع
... نافیاند و نیرویند ؛ نیرویند و نافیاند . نیروی خام و وحشی و بازداشت شده در قید ، با شوق مجالی به فوران . تشنهی رهّی و رهایش تا مگر نقطهای از زندگانی را ویران کند . ویرانگر در لحظهلحظهی عمر خویشتن است و بهجز ویرانی نمیشناسد ، مجهول و جهل است و مایهی دست است . گرسنه است به چشم و گرسنه به دل ، گرسنه به روح و به دندان ؛ پس هار است و سیرمانیِ ولع پایانناپذیر خود را با چشم و چنگ و دست و زبانِ ویرانی پیشه میکند . ترسزده است و از اینرو
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهامبهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام دنیا را کوچکتر از ابعاد واقعیاش دیدهام و به همان نسبت کمتر از آن لذت بردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام قصه کم شنیدهام، داستان کم داشتهام و قصهها و داستانهای زندگیام را کوتهبینانه تماشا کردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام گریه نکردهام، نخندیدهام، عاشق نشدهام و انسانیت را خوب تماشا نکردهام.
بهاندازۀ همۀ کتا
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهامبهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام دنیا را کوچکتر از ابعاد واقعیاش دیدهام و به همان نسبت کمتر از آن لذت بردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام قصه کم شنیدهام، داستان کم داشتهام و قصهها و داستانهای زندگیام را کوتهبینانه تماشا کردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام گریه نکردهام، نخندیدهام، عاشق نشدهام و انسانیت را خوب تماشا نکردهام.
بهاندازۀ همۀ کتا
به عنوان دانشجوی فلسفه که در زمینهی فلسفهی ژاپن تحقیق و
پژوهش میکند، حرف زدن و تفکر دربارهی جنبههای مختلف فرهنگی ژاپن که بازنمودی از
تفکر ژاپنی هستند، برای من بسیار لذتبخش و هیجانانگیز است.
هنوز هم که هنوزه با گفتن نام ژاپن اول از همه چیز
"گودزیلا"، "اوشین"، "سامورایی" و برندهای مختلف
محصولات شگفتانگیز الکترونیکی در ذهن اغلب افراد زنده میشود. اما ادبیات، و به
طبع آن تفکر ژاپنی هنوز در ایران مهجور باقی مانده است. رشد و گسترش عل
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهامبهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام دنیا را کوچکتر از ابعاد واقعیاش دیدهام و به همان نسبت کمتر از آن لذت بردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام قصه کم شنیدهام، داستان کم داشتهام و قصهها و داستانهای زندگیام را کوتهبینانه تماشا کردهام.
بهاندازۀ همۀ کتابهایی که نخواندهام گریه نکردهام، نخندیدهام، عاشق نشدهام و انسانیت را خوب تماشا نکردهام.
بهاندازۀ همۀ کتا
درس اول :
دَخُوت / دَخومآن خَرعَه نباشیم ! (مغرور نباشیم ! غرور کاذب گاهی کار دستِ آدم میده)
علت باخت تو همه چیز همینه !
درس دوم :
همیشه همه صفحه ی شطرنج و زندگی رو ببینیم و بعد درست و حساب شده حرکت کنیم که شکست نخوریم !
درس سوم :
اشتباهات خودت رو در زندگی و شطرنج نمیتونی پاک کنی !
نمی تونی به عقب برگردی و دوباره از اول بسازی و شروع کنی !
بعضی از اشتباهات قابل جبران نیستند!
درس چهارم :
تو زندگی باید مثل زمانی که شطرنج بازی می کنید صبوری پی
دامنۀ جهان اسلام
7215
عکس از این (منبع)
به قلم دامنه: به نام خدا. یمن فعلاً در اثر جنگ به سه منطقه تقسیم شده است: قسمت سبزرنگ در دست انصارالله و ارتش یمن. که عربستان سعودی و امارات و کشورهای غربی با آنان می جنگند. قسمت سرخ در دست طرفداران آل سعود و غرب. قسمت تیره رنگ در تصرف القاعده و داعش.
ان شاءالله ملت یمن، به یُمنِ مقاومت و آگاهی و عزت طلبی، بر وابستگان به غرب و خیانت پیشگان پیروز می شوند و آل سعود که در کُشتن شیعیان به هر دسیسه و خفّتی و
به این فکر کنید همین لحظه بما بگویند اگر بخوابید و بعد از چند لحظه بیدار شوید همه چیز درست شدع است، همه چیز به روال عادی قبلی اش برگشته، قرار است دنیا روی خوشش را بما نشان دهد و شانس برای یکبار هم که شده در خانه من را زده است، من هم دوان دوان میروم تا در را به سویش باز کنم :)
چندروز پیش(شنبه ای که گذشت) من فکر میکردم امروز روز رهایی من است، روزی است که آغازگر لحظات فراموش نشدنی برابم خواهد بود. اما نشد!زندگی میخواهد با تلنگرعایش بمن بفهماند سرنوش
قیمتی سک (۱۸۸۵)بؤگۊتهکس: آنتؤن چخؤو
یته کؤهنه سرباز «ستوان دۊبؤو» نامی ؤ یته افسر «کناپس» نامی، عرقفرۊشی مئن نیشته بؤن ؤ عرق خؤردن. دۊبؤو هۊته که «میلکا» خۊ سکء کناپسء نشؤن دأ، گۊت:-ای سک معرکه هیسه! اینی مۊسؤن سک دس چرخ نیأنه! این ٚ میتۊرهء بئین! هی میتۊره خؤره کلی أرزنه! کافی هیسه یته سکشناس می گیر دکه تا هی میتۊره وأسر دویست رۊبل دنه می دس! باور نؤکۊنی، نیه؟ گمؤن نؤکۊنم تی سر دربؤشۊن.. .-می سر درشۊنه ولی آخر..-چره دقت نؤکۊنی! این یته معمۊ
نبودن در لحظهی حال؛ یعنی درست جایی که میفهمی "ذهن" دوباره پایش را از گلیمش درازتر کرده و باز هم به عیاشی رو آورده و از کنترل به کلی خارج شده است.
دوباره شبها دیر میرسد و نمیدانی باید بروی و از کدام خرابشده جمعش کنی. تا صبح بیدار نگهات میدارد؛ از دلشوره نمیتوانی پلک روی هم بگذاری، دلت هزار راه بیخود و باخودِ رفته و نرفته را با هم یکجا طی میکند آنوقت دم صبح وقتی خرامان خرامان از راه میرسد و قیافهی آشفتهی تو را میبیند، ا
کؤماچکؤر (۱۸۸۴)بؤگۊتهکس: آنتؤن چخؤو
یته افسر ٚ مرکه أچۊمهلف نامی، بازار ٚ دل ٚ را جی پالتؤ دۊش ئاگیتأر شؤ دؤبؤ. یته سرباز أنی وی گل دؤبؤ. هوا تأریکآگۊده بؤ. بازار ٚ دل دال پر نزأ. دیکانان باز بؤن منتها اۊ نزیکی یه دؤنه گدا أنی دیار نؤبؤ.یکدریک گب ٚ صدا بۊمأ: «مره گاز گیری، صحب بؤمۊرد! وچهگل، بگیرین اینء... قأیده نیه سک آدم ٚ دسء گاز بگیره! بگیرین!»سک ٚ فنار فنار آسۊمان بؤشؤ بؤ. افسر ٚ مرکئه که اۊرا جی شؤ دؤبؤ، بپیراس ؤ بئدئه که هیمه انبار
محمد به مامان جون میگوید که بیاید و از تنهاییاش لذت ببرد. به کسی که گلایهاش از ستارهگان بخت و طالع، رک و پوستکنده "بدون صبور کی از من مراقبت میکنه؟"ست و مطمئنم خودش از میزان درد و شرمآوری جملهاش برای بشرِ مدعی بیخبر است. ولی این حرف محمد، همه را شگفتزده میکند. هرکس سعی میکند به نحوی این خیرهسری را توضیح بدهد و به طرز ضایعی محمد را توجیه کند اما چیزی که میان آنها مشترک و مسلم است، نکوهیده بودن این حرف او ست. گمان کنم فقط من
توهمات برخی ایرانیان ! ما بهترینیم ! ایا نباید مردم بهتری شویم ؟
چرا به خودمان دروغ میگوییم و فکر میکنیم ایرانیان هیچ ایرادی ندارد ؟
چرا مثل مردمان دیگر کشورها پشت هم دیگه نیستیم و بجای حمایت همدیگه رو تخریب میکنیم ؟ چرا وقتی خبر بدبختی یه ایرانی رو میشنویم میگوییم : خوب شد ! حقش بود ! مرتیکه دزد معلوم نیست چیکار کرده ؟
چرا همدیگه رو قضاوت میکنیم ؟ این است فرهنگ اریایی ؟
چرا میگیم عربها سوسمار خورند !
عربها هیچ کدوم از این کارهای ما ایرانی ه
توهمات برخی ایرانیان ! ما بهترینیم ! ایا نباید مردم بهتری شویم ؟
چرا به خودمان دروغ میگوییم و فکر میکنیم ایرانیان هیچ ایرادی ندارد ؟
چرا مثل مردمان دیگر کشورها پشت هم دیگه نیستیم و بجای حمایت همدیگه رو تخریب میکنیم ؟ چرا وقتی خبر بدبختی یه ایرانی رو میشنویم میگوییم : خوب شد ! حقش بود ! مرتیکه دزد معلوم نیست چیکار کرده ؟
چرا همدیگه رو قضاوت میکنیم ؟ این است فرهنگ اریایی ؟
چرا میگیم عربها سوسمار خورند !
عربها هیچ کدوم از این کارهای ما ایرانی ه
من اینجا را از آن زمان های بی زمان عاشق بوده ام .
جنگیدن به خاطر وطن ، اوج معنای زندگی ست .
بر جاده های آبی سرخ پنج کتاب در یک کتابه از نادر ابراهیمی .
بر اساس زندگی میرمهنای دُغابی .
میرمهنا ، نماد ریگ ، چراغی در اعماق دره های وطن!
کتاب من رو انتشارات روزبهان چاپ کرده ولی دیدم چاپ هایی با جلدهای مختلف و در جلدهای مجزا هم از این کتاب منتشر شده .
قصه ی میرمهنای دُغابی از دویدن روی ریگهای سوزان بندر ریگ و مناجاتش با خدا شروع میشه .
انسان ، از میان یک
درباره این سایت